سلام به همگی
دختر خاله ی من از مادر بزرگم و مادرم فشار خون به ارث برده. یک بازه ی زمانی ای رو یادمه که دختر خالم همش غش می کرد و یک جا یک دفعه پس می افتاد. من راستش با دختر خالم بزرگ شدم چون مامانم و خالم هر روز پیش هم بودن. دختر خالم خیلی اهل مسخره بازی در آوردن بود. یک بار یادمه که خونه مادر بزرگم، طبقه بالا خونشون بودیم که یک دفعه دختر خالم افتاد روی زمین. منم سریع داد زدم تا از پایین مامانم و خالم بیان بالا. مامانمو خالم داشتن داد می زدن: چی شده چرا داد می زنی؟ منم گفتم بیان دختر خاله غش کرده. نزدیک بود که مامانم و خالم برسن بالا که دیدم یک دفعه دختر خالم داره می خنده. فکر کردم توهمی چیزی زده تا این که فهمیدم داره مسخره بازی در میاره و غشی در کار نبوده. میگم دیگه توی این موضوعات هم خیلی مسخره بازی در می آورد. تقریبا یک ماه از اون موضوع گذشت و دوباره خونه مامان بزرگم طبقه بالا بودیم و مامانم و خالم هم طبقه پایین بودن. دقیقا مثل دفعه قبل دختر خالم یک دفعه افتاد زمین. منم چون فکر می کردم داره مسخره بازی در میاره، نرفتم کمکش کنم.خندیدم گفتم پاشو می دونم داری فیلم بازی می کنی. هیچ جوابی نشنیدم ازش. دقیقا شد مثل داستان چوپان دروغگو که یک بار الکی میگه گرگ حمله کرده، دوباره الکی میگه و همه میرن کمکش کنن و می بینن چیزی نیست، دفعه سوم که واقعا گرگ حمله می کنه بهش دیگه هیچکس نمیره کمکش چون همه فکر میکنن داره دروغ میگه. خلاصه بگم که دختر خالم واقعا غش کرده بود اون دفعه. اول که افتاد گفتم داره فیلم بازی میکنه ولی بعد از این که 30 ثانیه گذشت خیلی ترسیدم و باز داد زدم کمک کنین دختر خاله غش کرده. سریع به هوش آوردنش و آب قند و اینا دادن بهش. خالم گفت باید ببریمت پیش دکتر دیگه واقعا نمیشه اینقدر زیاد غش کنی. غیر عادیه. بردیمش کلینیک فشار خون مشهد. اونجا خیلی خوب بهش رسیدگی کردن. یکی از بهترین مکان ها برای درمان فشار خون، کلینیک فشار خون مشهد بود.
سلام به همگی،
من پدر بزرگم، چندین ساله که دیالیز می کنه. پدر بزرگم به من گفت برو تجربی، دکتر شو، بعد یک چیزی اختراع کن یا یک درمانی پیدا کن که دیگه بیماران دیالیزی نیاز به دیالیز نداشته باشن.
این حرف پدر بزرگم واقعا منو ناراحت کرد. به خودم اومدم، دیدم که راست میگه بابا بزرگم. بیماران دیالیزی واقعا خیلی اذیت می شن. چند سال گذشت و من رفتم رشته تجربی و تمام تمرکزمم گذاشته بودم روی کلیه ها تا بالاخره یک راهی پیدا کنم. درس زیست شده بود درس مورد علاقم چون چیز هایی در این درس بود، که به آیندم و هدفم یعنی درمان بابا بزرگم، کمک می کنه.
دبیرستانم تموم شد. کنکور دادم و رتبه 70 کنکور شدم. دانشگاه رفتم و رشتم رو جوری انتخاب کردم که به بابا بزرگم کمک کنم. خلاصه اینقدر تحقیق کردم و تمام اطلاعاتم رو جمع بندی کردم که به نتایجی رسیدم. فهمیدم که راه هایی هستش برای درمان دیالیز. خیلی اون راه ها پیچیدن و سرمایه سنگینی می خواد. متاسفانه من نتونستم توی ایران سرمایه گذاری کنم. برای همین رفتم خارج از کشور. اونجا به نحقیقاتم ادامه می دادم تا اینکه دلم برای بابا بزرگم تنگ شد. اینقدر روی هدفم که بابا بزرگم رود تمرکز کرده بودم، که خود بابا بزرگمو فراموش کردم. اومدم ایران و دیدم بابا بزرگم دیگه نمی خواد دیالیزش درمان بشه. خیلی تعجب کردم چون من تمام مسیر زندگیم رو ساختم تا بابا بزرگم رو درمان کنم. داستان این طور بود که بابا بزرگم یک کلینیک دیالیز در مشهد پیدا کرده بود، که خیلی مجهز و عالی بوده. برای همین دلش می خواد بره اونجا و درمان نشه. اینم از بابا بزرگ ما که هدف زندگی ما رو عوض کرد، حالا خودش از مسیر اومد بیرون. البته تحقیقات درباره درمان دیالیزم سر جاشه. بجاش هدفم بزرگ تر شده. تمام مردم دیالیزی جهان.
عوارض دیالیز چه بلایی سرم آوردن.!
من یک بیمار دیالیزی هستم و مدتی بود سردرد می شدم. پیش هر پزشکی ام که می رفتم متوجه نمی شد که سردردای من به خاطر چیه. همان طور که می دانید، بیماران دیالیزی مجبور به مصرف زیاد کافئین هستند مثل نوشیدن قهوه. من هم روزی دو تا سه استکان قهوه می خوردم. یکی از دلایلی که به ذهن خودم رسید، این بود که شاید به خاطر قهوست که من سردرد می شم، چون توی خانواده ما رواج داره که بخاطر بوی قهوه سردرد بشن. دو روز قهوه خوردن رو گذاشتم کنار تا ببینم آیا به خاطر قهوست که من سردرد می شم یا نه. بازم سردرد می شدم و هیچ تغییری ایجاد نشده بود توی سرم. بالاخره رفتم پیش دکتر تا ببینم مشکل من چیه. هیچ جواب درستی بهم ندادن و آخر متوجه شدم که دکتر هم متوجه نشده که مشکل من چیه. بعد از اینکه کلی روش های دیگه رو امتحان کردم، رفتم همون کلینیکی که توش دیالیزم رو انجام میدم. پزشکان اونجا خیلی خوبه و نمی دونم چرا از همون اول نرفتم کلینیک طبرسی. با پزشک م کردم. بهم گفتن که سردرد یکی از عوارض دیالیزه و کاریش نمیشه کرد. فقط باید یک سری دارو های مسکنی مصرف کنم که برای بیماران دیالیزی مشکلی نداشته باشه و در عین حال سردردم رو هم خوب کنه.
کلینیک دیالیز مشهد، یکی از بهترین جاها برای انجام دیالیزه.
وب سایت، امروزه یکی از راه های خوب برای پول در آوردن داشتن وب سایت برای کسب و کاره. بیشتر افراد در جامعه، وقتی به یک چیزی نیاز پیدا می کنند یا سوالی در ذهنشان شکل می گیرد، اولین کاری که می کنند این است که در موتور های جست و جو (مثل گوگل) موضوع مورد نظر خود را جست و جو می کنند. اگر دقت کنید، بیشتر سایت هایی که رتبه های بالا را دارند و وقتی کلمه ای را جست و جو می کنیم رتبه های اول را به خود اختصاص اند، سایت های زیبایی از نظر طراحی نیستند، اما محتوای آن ها عالی است. اینجا متوجه می شوید که محتوا خوب خیلی مهم تر از طراحی خوب برای سایت هستش، اما به این فکر کنید که به غیر از محتوای خوب، سایت شما دارای دیزاین و طراحی خوبی نیز باشد. اینطوری شما می توانید همه جور مخاطب برای خود جذب کنید. چون برخی مخاطبان برایشان زیبایی سایت مهم است و برخی محتوای سایت. حالا شما هر دوی آن ها را دارید.
از راه های خوب که می توانید هم طراحی خوب و هم محتوای خوب برای سایت خود داشته باشید، آژانس های دیجیتال مارکتینگ هستند. همه آژانس های دیجیتال مارکتینگ و یا حداقل اکثر آن ها، طراحی وب سایت انجام می دهند، اما کیفیت آن ها را تضمین نمی کنند. بهتر است دنبال آژانس دیجیتال مارکتینگی باشید که کیفیت را برای شما تضمین کند.
سلام، شما درباره اسکین اسکنر یا اسکنر پوستی چیزی می دونین؟
این اسکین اسکنر هم سایز های مختلفی داره. مثلا یک اسکنر پوستی هیت که بزرگه و کل ثصورت داخلش جا میشه و خیلی دقیقه. یک سایز کوچیک هم داره. این سایز کوچیکه خیلی کار آمد و مفیده. چون هم به اندازه کافی دقیقه. هم خیلی کوچیکو خوبه.
کلینیک پوست مشهد هم از اسکین اسکنر کوچیک و هم بزرگ استفاده می کنه.
به نظرتون به غیر از اسکنر پوستی چه دستگاه های دیگه ای باید داشته باشه یک کلینیک پوست؟
با عرض سلام خدمت همه دوستان
من صاحب یک کارخونه تولید چوب و تزئینات چوبی هستم. شاید براتون سوال باشه که من اگه صاحب یک کارخونه ام، الان چرا اینجا ام و دارم وبلاگ می نویسم. خب یک اتفاقی برای من رخ داده و داستان جذابی داره. تصمیم گرفتم دو روز برم و توی فضای مجازی این داستانم رو بخش کنم. من یک شریک داشتم که کارم رو با اون شروع کردم. جفتمون سرمایمون کم بود و نمی تونستیم تنها این کسب و کار رو جبران کنیم. برای همین، جفتمون هم سرمایه گذاشتیم و هم کار کردیم. بعد از 5 سال، ما جزء آدمای موفق به حساب می اومدیم و ثروتمند شده بودیم. تا اینکه یک روز خبرش اومد که شریکم داره توی حساب و کتاب های کارخونه و شرکت دست می بره. منم تا اومدم بیشتر تحقیق کنم و به خودم بیام، شریکم کلاهم رو برداشت و از کشور خارج شد. الان دو سال می گذره. هنوز نتونستم پیداش کنم. ولی دیگه برام مهم هم نیست. بیخیالش شدم. چون الان در آمدم از زمان همکاری با شریکم هم بیشتر شده. من سال پیش که تقریبا یک سال از قضیه ی می گذشت، تصمیم گرفتم با یک آژانس دیجیتال مارکتینگ قرار داد ببندم. خیلی گشتم و آژانس دیجیتال مارکتینگ آرکاد رو پیدا کردم. این تیم آرکاد فوق العادس. من تمام قرار داد های دیجیتال مارکتینگ رو باهاشون بستم. یعنی یک فول پکیج دیجیتال مارکتینگ. الان یک سال از زمانی که قرار داد بستیم می گذره. و قرار داد جدید رو می خوام چندین ساله ببندم نه یک ساله.
سلام ، ، ،
دیجیتال مارکتینگ هم مثل خیلی چیزهای دیگه تاریخچه ای برای خودش داره. تاریخچه دیجیتال مارکتینگ از اینترنت و فضای آنلاین شروع شد ، از وقتی که اولین بیلبورد وارد فضای مجازی شد. یکم بعد از اینکه سایت ها شکل گرفتن خیلی دیجیتال مارکتینگ وسیع تر شد. البته اول سایت ها بودن بعد دیجیتال مارکتینگ ولی منظورم این بود که اگر سایت ها نبودن دیجیتال مارکتینگ خیلی وسعت نداشت. رسانه های اجتماعی شکل گرفتن. خیلیییی دیجیتال مارکتینگ وسیع تر شد. از جایی که ورد پرس درست و راه اندازی شد ، دیجیتال مارکتینگ باز هم وسیع تر و وسیع تر شد. اینقدر وسیع شد که دیگه کسی خودش به تنهایی نمی تونه شرکتی رو برای تبلیغات اداره کنه. چون رقبایی که از دیجیتال مارکتینگ استفاده می کردن، طوری بودن که جا برای رقابت نمی گذاشتن. بهترین راه این بود که یک درصدی از پول رو برای دیجیتال مارکتینگ خرج کنی.
دیجیتال مارکتینگ از حالت شخصی در اومد و شرکت هایی ساخته شدن که کارشون فقط دیجیتال مارکتینگ بود. متاسفانه همه کار ها وقتی همه گیر می شن خیلی بد می شه. توی دیجیتال مارکتینگ، چون همه کارشون سئو و سایته، رقابت توی گوگل سخت می شه. برای همین Google Ads به کار میاد تا پول بدی و بری رتبه همه یا هر رتبه ای که می خوای.
دیجیتال مارکتینگ روز به روز داره قوی تر می شه و رقبا روز به روز قوی تر. به حدی که دیگه بعضی شرکت ها خود دیجیتال مارکتینگ و گوگل رو هم دارن دور می زنن تا به رتبه های بالا دست پیدا کنن.
من دانش آموزم و رشتم ریاضیه.
از زمانی ک کلاس هفتم یا حتی شیشم بودم ریاضیم خیلی خوب بود.
با خودم میگفتم که من حتما می رم رشته ریاضی چون خیلی به ریاضی علاثه داشتم و دارم. الانم که کلاس یازدهمم، رشتم ریاضیه. سال پیش که تعیین رشته کردم، خانوادم با رشته ریاضی کاملا مخالف بودن و نمیذاشتن که برم رشته ریاضی. راستش رو بگم خانواده ما همه یا دکترن یا پرستار یا داروساز یا. همه رشته ها تجربیه. اما من از بچگی علوم و تجربی و این چیز ها رو دوست نداشتم. نمره علوم تجربیم هم همیشه پایین بود تا این که رفتم کلاس دهم و اون جا علوم تیکه تیکه شد J. دیگه شیمی و فیزیک و. بازم خدا رو شکر که رشتم ریاضیه و زیست ندارم. برگه هدایت تحصیلی من که اومد، ریاضیم "الف" بود اما علوم تجربیم "ج" بود. خانوادم خیلی از دستم عصبانی بودن و در به در دنبال مدرسه ای بودن که من رو با همین تجربی "ج" ثبت نام کنه. اما خدا رو شکر که هیچکس ثبت نامم نکرد J. اما مسئله اصلی اینجاست که حاضر بودن من رو هنرستان ثبت نام کنن ولی ریاضی نه!
من بهشون اصرار کردم که بریم مشاوره درسی. قبول نمی کردن تا این دعوایی بین من و خانوادم رخ داد تا مجبور شدیم بریم مشاور تحصیلی.
مشاور گفتن که باید چیزی رو که دوست داره ادامه بده و هیچ زوری نباید بالای سرش باشه. بالاخره مادر و پدرم راضی شدن که برم رشته ریاضی. بخاطر نمره بالام رفتم یک مدرسه خوب.
توی اون مدرسه غیر از کلاسای درسی کلاسای مهارتی هم میذاشتن برامون. یکی از این کلاسای مهارتی بود. از اونجا بود که عاشق دیجیتال مارکتینگ شدم و برای تابستونم تصمیم گرفتم برم و کار آموزی توی یک تیم خوب کار کنم. کلاس دهمم تموم شد و تابستون شروع شد. روز 29 خرداد رفتم با یک تیم مارکتینگ صحبت کردم و بدون شرایط وارد تیم شون شدم (البته به صورت کار آموزی). یکم گذشت و من کم کم از دیجیتال مارکتینگ زده شدم. اون تیمی که باهاشون کار می کردم، خیلی به کار اهمیت نمی دادن و خوب نبود.
بعد از اون وارد یک تیم دیگه شدم به نام آرکاد! این تیم خیلی شرایط های مختلف داشت. بعنی هر کسی نمی تونه وارد تیم شون بشه. خلاصه تمام شرایط رو قبول کردم و وارد تیم شون شدم. دوباره علاقم به دیجیتال مارکتینگ برگشت. اینقدر که این تیم خوب بود. همه سخت کوش، با لول و کیفیت و عالی. بهترین تیم دیجیتال مارکتینگی بود که تا به حال دیده بودم.
سلام
27 سالمه و تا 2 ماه پیش فکر میکردم چون در اوج جوانی به سر می برم پر خوری و چای نمی تواند برایم مشکلی بوجود بیاورد . از آن جایی که عاشق فست فود و غذاهای حاضری بودم فکر میکنم روزی چهار بار فست فود می خوردم. :)
کم کم داشت به وزنم اضافه می شد و من بدون کوچکترین مشکلی و احساس ناراحتی به خوردن فست فود ادامه میدادم . و از زندگیم هم بسیار رازی بودم.
تا اینکه.
تا اینکه برای تکمیل فرم استخدام در محل کار جدیدم باید یک چکاپ کامل می شدم.
برای این کار من را به کلینیک طبرسی فرستادند . و بعد از دریافت جواب آزمایشم خیلی شوکه شدم و آنچه را که دیده بودم اصلا نمی توانستم باور کنم .
من مبتلا به فشار خون بودم !!! اولش خندم گرفت و بعدش به پرستار گفتم : ببخشید فکر می کنم ازمایش من اشتباه شده باشه.ولی پرستار این اطمینان را به من داد که این اتفاق غیر ممکن است و تمام نتایج داخل برگه آزمایش نه تنها درست بلکه کاملا دقیق هستن.من که متوجه نمی شدم. یعنی من با این سنم فشار خون گرفته بودم؟!
خیلی نگران شده بودم و برای همین یک نوبت پزشک تغذیه در همین کلینیک برای خودم گرفتم و بعد از رسیدن نوبتم و وارد شدن به اتاق پزشک و در میان گذاشتن اتفاقی که برایم افتاده بود ،دکتر به من گفت: دلیل فشار خون بالای شما وزن زیادتان است و یکی از اولین قدم های شما برای درمان فشار خون خودتان هم همین کاهش وزن است .
او به من تذکر داد که حتما باید از خوردن غذا های حاضری صرف نظر کنم و با توجه به شرایط فیزیکی و محیطی من به من یک رژیم غذایی به همراه یک مقدار دارو داد و گفت این دارو ها با همین رژیم غذایی هماهنگه هست و قبل از خوردن غذایی که در این لیست نیست حتما با من هماهنگ کنید زیرا احتمال ایجاد تضاد با دارو هایتان را دارد.
دو ماه می گذرد و نه تنها در حال کاهش وزن به شکل قابل قبولی هست بلکه به هدف اصلیم یعنی درمان فشار خون خودم رسیده ام.
حالا میفهمم چرا از طرف محل کارم به کلینیک طبرسی فرستاده شدم. :)
سلام، من بخاطر خانواده مادری ام که سابقه بیماری فشار خون دارن دچار این بیماری خاموش شدم واقعا به فشار خون باید گفت قاتل بی صدا!
ارثه دیگه کاریش نمیشه کرد. به یکی ماشین و پول ارث میرسه، به یکی خونه و ویلا، به ما ام بیماری فشار خون.
چند وقت پیش پیش دکتری رفتم برای چکاپ و اینکه ببینن وضعیت قلب، فشار خونم و. چطوره.
فشارم خیلی بالا بود و با دکتر صحبت کردم. ایشون چندتا دارو برای من نوشتن و گفتن اینارو به موقع مصرف کنم تا با مشکل بر نخورم.
روز اول که داروها رو به موقع مصرف کردم باعث شد حالم بد بشه اما فکر کردم که عادیه چون تا حالا اینطوری شده بودم.
روز دوم خیلی حالم بدتر شد و باز هم داخل خونه با خودم سر کردم و خوابیدم تا متوجه حال بدم نشم.
روز سوم دیگه خیلی حالم بد بود. و جالب اینجاست که تمام داروها رو هم به موقع مصرف میکردم.
کارم به درمانگاه کشید اونشب. خانوادم منو بردن درمانگاه طبرسی که داخل خیابون طبرسی مشهد هستش. چون اونشب خونه خواهرم بودم و درمانگاه طبرسی نزدیک ترین کلینیک بهمون بود.
خلاصه رفتیم و سُرُم زدن بهم و گفتن که شب باید بستری بمونم.
فردای اونشب با دکتر کلینیک طبرسی م کردم و پرسیدن که چه داروهایی مصرف میکنم. منم اسم داروهایی که اخرین دکتری که رفتم برام تجویز کردن، رو دادم.
دکتر گفتن که متناسب با فشار خون من این داروها اصلا مناسب نیستن. اشتباهی در کاره حتما. شاید اون دکتر اشتباهی این داروها رو تجویز کردن. اما ممکن بود خدایی نکرده سکته کنم.
دکتر کلینیک طبرسی، داروهای جدیدی برام تجویز کردن. با خوردن اونا حالم بهتر و بهتر شد.
تصمیم گرفتم دوباره برم پیش دکتر قبلیم تا اینکه ببینم آیا اشتباهی در کار بوده یا واقعا قصدشون این بوده که همون داروها رو برام تجویز کنن(یعنی از اطلاعات کم همون داروها رو تحویز کرده باشن). آخرش هم متوجه شدم که قصدشون ایم بوده که همون داروها رو تحویز کنن.
خلاصه الان مدتی از اون موضوع میگذره و من از خیابون آزادشهر مشهد تا خیابون طبرسی برای مشکلات و بیماریهام میرم تا بیماریم رو رفع یا بهتر کنن.
کلینیک طبرسی یک جای عالی برای درمان فشار خون هستش و به همین دلیله که این مسافت طولانی رو طی میکنم تا اونجا به بیماریهام رسیدگی بشه.
ممنونم که وبلاگ منو خوندید.
درباره این سایت