سلام به همگی،
من پدر بزرگم، چندین ساله که دیالیز می کنه. پدر بزرگم به من گفت برو تجربی، دکتر شو، بعد یک چیزی اختراع کن یا یک درمانی پیدا کن که دیگه بیماران دیالیزی نیاز به دیالیز نداشته باشن.
این حرف پدر بزرگم واقعا منو ناراحت کرد. به خودم اومدم، دیدم که راست میگه بابا بزرگم. بیماران دیالیزی واقعا خیلی اذیت می شن. چند سال گذشت و من رفتم رشته تجربی و تمام تمرکزمم گذاشته بودم روی کلیه ها تا بالاخره یک راهی پیدا کنم. درس زیست شده بود درس مورد علاقم چون چیز هایی در این درس بود، که به آیندم و هدفم یعنی درمان بابا بزرگم، کمک می کنه.
دبیرستانم تموم شد. کنکور دادم و رتبه 70 کنکور شدم. دانشگاه رفتم و رشتم رو جوری انتخاب کردم که به بابا بزرگم کمک کنم. خلاصه اینقدر تحقیق کردم و تمام اطلاعاتم رو جمع بندی کردم که به نتایجی رسیدم. فهمیدم که راه هایی هستش برای درمان دیالیز. خیلی اون راه ها پیچیدن و سرمایه سنگینی می خواد. متاسفانه من نتونستم توی ایران سرمایه گذاری کنم. برای همین رفتم خارج از کشور. اونجا به نحقیقاتم ادامه می دادم تا اینکه دلم برای بابا بزرگم تنگ شد. اینقدر روی هدفم که بابا بزرگم رود تمرکز کرده بودم، که خود بابا بزرگمو فراموش کردم. اومدم ایران و دیدم بابا بزرگم دیگه نمی خواد دیالیزش درمان بشه. خیلی تعجب کردم چون من تمام مسیر زندگیم رو ساختم تا بابا بزرگم رو درمان کنم. داستان این طور بود که بابا بزرگم یک کلینیک دیالیز در مشهد پیدا کرده بود، که خیلی مجهز و عالی بوده. برای همین دلش می خواد بره اونجا و درمان نشه. اینم از بابا بزرگ ما که هدف زندگی ما رو عوض کرد، حالا خودش از مسیر اومد بیرون. البته تحقیقات درباره درمان دیالیزم سر جاشه. بجاش هدفم بزرگ تر شده. تمام مردم دیالیزی جهان.
درباره این سایت